روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

برای دخترم روشا

روز دخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتر

جان جانانم دخترم  روز قشنگت مبارک دیروز روز دختر بود و وقتی بهت تبریک میگفتیم میگفتی خواهش میکنم...قرار بود با پدر بریم برات هدیه بخریم که عزیز اینا برای دیدنت اومدن و ١٥ تومن بهت کادو دادن ماهم برات یه دست لباس خریدیم ..البته نه از اون جایی که همیشه خرید میکنیم چون سایز شمارو هفته ی دیگه می اوردن واسه ی همین یه دست لباس تو خونه ایی برات گرفتم تا هفته ی بعد..... مادرجونی هم زنگ زد که بیان خونمون ولی ما بیرون بودیم واسه همین رفتیم خونشون اونا هم برات یه ست عروسک خریدن خاله سایه هم یه صندوقچه ی چوبی خلاصه که دیروز کلی خوشحال بودی زود هم براشون اسم گذاشتی...هرکدومواز عروسکها شونه دارن که مرتب داری موهاشونو شونه میکنی.... ...
29 شهريور 1391

اولین تجربه ی سینما

نازدار مامان! دخترم دیروز یعنی روز شنبه در سانس 6تا 8 اولین تجربه ی سینما رو داشتی ..وقتی فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه روی پرده اومد با پدر برنامه مون بود که حتما بیاریمت و قبلش یه توضیحاتی راجب سینما بهت دادم که چه شکلیه ...شما هم میگفتی ماهم تلویزیونمون بزرگه هم صندلی داریم نمیخواد بریم سینما.... ولی وقتی اومدیم کلی با تعجب به همه جا نگاه میکردی و برات این همه بچه جذاب بود برای خودمون هم همینطور ..دیدن این همه بچه آدم به وجد میاره...وقتی فیلم شروع شد از اول تا آخر مشغول پاپ کرون خوردن بودی و به دقت فیلمو دنبال میکردی و هرجا آهنگ پخش میشد با بقیه بچه ها با دست زدن فییلمو دنبال میکردی...فقط دیگه آخرای فیلم خسته شدی و میاستادی ...
12 شهريور 1391

روشای مهربونم...

فرشته ی مهربونم! یه سلام به وسعت تمام خوبیات...یه سلام به وسعت مهربونیات...یه سلام به وسعت پاکی دلت!مهربونم! جونم برات بگه ازاین مدتی که برات ننوشتم ...تو این روزا دوتا تولد داشتیم که یکیش تولد پویان بود و مثل تولد خودت تمام مدت درحال رقصیدن و خوشحالی بودی و با یه ذوقی به پویان تولدشو تبریک گفتی وکلی باهم عکس گرفتین و  یه خانوم به تمام معنا بودی....   چند روز پیش هم تولد مادرجونی بودو باز میخوام ازاینجا دست پرازمهرشو ببوسم و بگم که چقدر به وجودش میبالم و همیشه و همیشه خداروشاکر هستم به داشتنش...   چندروزی بود که مامانی حالش خوب نبود مثل یه پرستار مهربون حسابی مواظبم بودی و مرتب میومدی سرم ...
7 شهريور 1391
1